سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کربلایی دیگر

 
درباره وبلاگ

 

موضوعات

 

آخرین نوشته ها

 

پیوند ها

 

آرشیو مطالب

 

پیوندهای روزانه

 

خبرنامه

 

آمار وبلاگ

 

 

وصیت نامه شهدا

 

لوگو دوستان

 

امکانات جانبی




 
جانبازی با 2000 ترکش در بدن
گفتگوی فارس با جانباز «علیرضا برخورداری »
جانبازی با 2000 ترکش در بدن

مرا به سرد خانه شهر گیلانغرب انتقال دادند.


آنجا چون حجم شهدا زیاد بود


در همان اتاق مجاور سردخانه قرار دادند.


یک لحظه احساس سرما کردم


و چشمانم را بازکردم


و دستم را تکاندادم‌


که پرستاری می‌بیند و می‌گوید او زنده است

 

برخورداری







یکشنبه 92 تیر 9 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



شعری از شاعر جوان عادل چراغیان.

امروز روزی است که روسری ها عقب است

حالا خدا هم از دیدن این ها معذب است

دیگر چه گویم از شرح بدی های روزگار 

چادر کنار رفته که موها مرتب است

آقا بیا که طاقت مانیز طاق شد 

دعای مرگ ذکر نمازم به هرشب است

آقا بیا که چادر زهرا نمانده است

چادر که هیچ روسری هم عقب است

در زیر عینک دودی نشانه ای است 

مدلول گریه های شبانگاه زینب است.







شنبه 92 تیر 8 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



نمیگویم بیا لا اقل رخ بنما تا روی زیبایت را لختی ببینم ودرد ها ر

حزب الله سایبری دلفان

 نمیگویم بیا لا اقل رخ بنما تا روی زیبایت را لختی ببینم

ودرد ها را فراموش کنم آقا طاقت میاورم

اما این رسمش نیست که از تو دوری از گناه بخواهم

ودر خانه غیر تو را بزنم نمیتوانم دیگر از بیخیال شدن خسته ام

امروزه دیگر نهضت عاشورایی جد غریبتان حسین را به سادگی رد میکنند

وخیلی ساده میگویند مردم دارند از گرسنهگی میمیرند

ما باید با دشمن کنار بیایم.

پس کجاست آن شعار(( هیهات منا الذلة))

 







شنبه 92 تیر 8 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



روزی بود که خواستند ولی مان را بکشند اما...

خدا نخواست ولی ما بمیرد وخواست که هم اکنون برای مان بماند.

خدایا اورا باز هم نگه دار که راه هنوز ادامه دارد.







شنبه 92 تیر 8 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



بیایید کمی فکر کنیم ...

بیایید کمی فکر کنیم همه جهان سینما وتلوزیون ارزشی وبه نفع فرهنگ کار میکنند ولی در ایران ..

 







چهارشنبه 92 تیر 5 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



دانشگاه فرهنگ پرور...







چهارشنبه 92 تیر 5 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



شعر من در باره عرفان.

روسیاهم بی پناهم دست عبدت را بگیر 

که مبا دا او به عشق دیگران گردد اسیر 

ای همه هستی من تا آخرت در دست تو 

بی تو من بی چاره ام ای هستی ام نعم الامیر

در کجا تا کی به دنبال که هستم ای یار 

که میان خانه ام باشی تو ای ماه منیر

من به قلب خود در این دنیا همین را گفته ام

ای دل من کار پاکان را قیاس از خود مگیر







سه شنبه 92 تیر 4 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



سینه پر از بغض ...

کاش میشد که دلم از قفس آزاد کنم 

به ثوابی دل ارباب خودم شاد کنم 

کاش میشد که زغم آه برآرم هر دم 

سینه را از بغض غم هایم پر از باد کنم

کاش میشد روی قلبم بگذارم دندان 

کاش میشد که به جای داد بیداد کنم 

کاش میشد که بگویم که نیا مولایم

که حجاب بی حجابان همه بر باد کنم







سه شنبه 92 تیر 4 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید...

چرا ؟

باز هم از درون فکر سوالی بیرون آمده که چرا؟

چرا همیشه باید نیمه خالی لیوان را ببینیم؟

چرا همیشه از دیگران ایراد میگیریم ؟

مثلا چرا باید آنهاکه بی حجاب اند ما را به این محکوم کنند که:

آزادی آنها را سلب کرده ایم 

وچرا ما طلب کار نباشیم که  چرا من در خیابان نباید

راحت بالا را نگاه کنم 

وهمیشه برای سلامت در دین باید روی زمین را نگاه کنم؟

بیایید کمی فکر کنیم !!

چرا وقتی کسی از ما بد میگوید ماهم باید جوابش را

بدهیم چرا نباید بگوییم که :

حتما ما کار بدی کرده ایم که او از ما بد گفته

ونباید به عمل خویش بنگریم؟؟؟؟

چرا همیشه باید بگوییم وکسی نباید مارا بگوید؟

چرا همیشه باید ما سوار باشیم ودیگران پیاده باشند ؟

کارمان به جایی رسیده که از خدا نیز طلبکاریم...

چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید.

 

 

 








سه شنبه 92 تیر 4 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)



یک نفر به من بگوید چرا آقا نمی آید ...خودم هم خوب میدانم ...منم

یک نفر به من بگوید چرا آقا نمی آید ...خودم هم خوب میدانم ...منم مانع منم مانع منم مانع







دوشنبه 92 تیر 3 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)