سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کربلایی دیگر

 
درباره وبلاگ

 

موضوعات

 

آخرین نوشته ها

 

پیوند ها

 

آرشیو مطالب

 

پیوندهای روزانه

 

خبرنامه

 

آمار وبلاگ

 

 

وصیت نامه شهدا

 

لوگو دوستان

 

امکانات جانبی




 
دزد دین(داستانی بسیار جالب وخواندنی)

روزی میوه فروشی در کوچه نشسته بود.

یکنفر آمد وگفت سیب هایت را دانه ای میفروشی یا کیلویی.

گفت :دانه ای

گفت :صددانه چند؟

گفت:1000 تومان

گفت :99دانه چند؟

گفت:990تومان؟

تاجایی که خریدار گفت:یک عدد چند میشود؟

که فروشنده گفت :چیزی که صد عددش هزار تومان است

 یک عددش که قابلی ندارد.

گفت :پس همان یکی را ده

یک عدد سی به او دادک

باردیگر خریدار گفت :اینبار صد عدد پرتقال چند ؟

گفت :1150تومان

گفت:99عددچه؟

گفت :1120تومان

تاجایی که دوباره به یک رسیدند.

گفت یکعدد چند؟

گفت :یک عدد که دیگر قابلی ندارد.

گفت خوب همان یک عدد را بده.

گفت:خیار صد عدد چند ؟

گفت تو مثل اینکه دزدی وفروشنده شروع کرد به داد وبیداد.

که مردم آن دزد را گرفتند ودر بند کردند.

ولیکن

ای مردم خوب شد آن فروشنده در

 مرتبه سوم فهمید که دزد

در حال دزدیدن اموال اوست و

ما شیطان که قهر ترین دزد هاست

هرروز ازما میدزدد ولی ما نیفهممیم.

مواظب دزد دین باشید....

 

بخشی از سخنان استاد اخلاق حجت الاسلام والمسلمین نیکرو

شهرستان دلفان در مورخه:6/12/91

نویسنده عادل چراغیان.

 







دوشنبه 91 اسفند 7 توسط عادل چراغیان (سرباز ولی)